بیخطا از بس رساند زخم بر بالای زخم
تیر او انگشت زنهاری است در لبهای زخم
شکوهای از دستبرد خنجر او کرده است
مینهد مهر خموشی بخیه بر لبهای زخم
بیدلان را نیست تاب مرهم تیغ نگاه
جامهٔ گلگون خون زیباست بر بالای زخم