جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱

باز دل زآتش سودای تو درمی گیرد

سوختن شمع صفت باز ز سر می گیرد

صبح پیری بصد آیین جوانی باشد

در خزان گلشن ما رنگ دگر می گیرد