جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۳

آنچه از بوسی بر آن لب‌های شیرین می‌رود

کافرم هرگز به گلشن گر ز گلچین می‌رود

بر دل بلبل ز بس بنشسته زین گلشن غبار

بر هوا همچون پر افتاده سنگین می‌رود

بسته بر خود هر طرف آیینه‌ها از لخت دل

نخل آهم جانب گردون به آیین می‌رود

بس که از دل می‌رباید طاقت و صبر و قرار

شوخ می‌آید برم یار و به تمکین می‌رود

دست بر شمشیر و بی‌پروا و مست و کینه‌جو

دور باش ای فتنه کان شوخ خلابین می‌رود

پردهٔ گوش سخن‌سنجان شود اوراق گل

بس که جویا بر زبانم شعر رنگین می‌رود