جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۵

خصم چون گردید عاجز بردباری پیشه کرد

مار چون بی دست و پا شد، خاکساری پیشه کرد

همچو شمع و شعله می میرد زیکدم هجر او

در جهان با دشمن خود هر که یاری پیشه کرد

بر رخش در خواب غفلت زدخوی خجلت گلاب

آنکه از کردار زشتش شرمساری پیشه کرد

گشته باران آبروی عالم از افتادگی

شد عزیز مصر خوبی آنکه خواری پیشه کرد

تا در دل‌ها از او جویا بود یک کوچه راه

دم به دم آن کس که همچون نای زاری پیشه کرد