جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۹

ای خودآرا ترسم از پهلوی دلآزاریت

دود برخیزد چو شمع از طرهٔ زرتاریت

همچو آن چشمی که مژگان باز در دیدن کند

برتنم بگسیخت تار بخیه زخم کاریت