جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

عالم آب است جام می زدست ما شکست

چون حباب این کاسه آخر بر سر دریا شکست

با سرشکم شوخی در خون تپیدن هم نماند

ضعف تا بال و پر پرواز رنگم را شکست

کامیاب لذت افتادگی خواهی شدن

گرخوری از نعمت دنیا بخور جویا شکست!‏