جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

می تواند در نظر نقش خیال یار بست

آنکه راه خواب را بر دیدهٔ بیدار بست

دل نهان در گرد الفت کرده از اندک غمی

بر رخ آیینه از آهی توان دیوار بست

می توانم کرد عرض حال دل از هر نگاه

گر زبان شکوه ام را حیرت دیدار بست