رفتن از خویش به یادش سفر مردان است
وادی بی خبری رهگذر مردان است
تیغ صاحب جگران است بریدن زجهان
چشم بستن ز دو عالم سپر مردان است
ناز بر زندگی خضر کند کشتهٔ عشق
هر که سر باخت در این راه سر مردان است
اضطرابم به ره وادی مقصود رساند
طپش دل ز غمش بال و پر مردان ا ست