بیا که موسم جوش بهار ییلاق است
پیاله گیر که گل در کنار ییلاق است
چرا نهان بود از دیده ها به پردهٔ غیب
اگر نه خلد برین شرمسار ییلاق است
در آن مقام که زاهد دم صلاح زند
پیاله زن که هوای بهار ییلاق است
هوای برف و گل جام و سبزهٔ میناست
جهان به موسم دی در شمار ییلاق است
همین زند نه هوایش دم از روانبخشی
که آب حیوان در جویبار ییلاق است
نکوست موسم دی با وجود می جویا
که جوش گل سبب اعتبار ییلاق است