افزود عشق قدر دل دردناک را
اکسیر درد کرده زر این مشت خاک را
از آفتاب روز جزا فیض بیخودی
آسوده کرد سایه نشینان تاک را
مهمان نواز باش و برای خدا مکن
آلودهٔ هزار گنه جان پاک را
عشقش چنان نهفته بماند که دست شوق
در جیب صبر ریخته گلهای چاک را