سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

تشویش سفر با دل ناشاد بد است

با دست تهی چو کار افتاد بد است

راضی شده ام به قرض هم گر باشد

می دانم اگرچه قرض بغداد بد است