ای گلبن باغ حسن، آخر
گل ها ز برای خود گشادی
رفتی به ضیافت حریفان
از دست عنان خویش دادی
از شومی آب و دانه آخر
در دام فساد اوفتادی
از طبع خسیس خویش چون ناف
... را به سر شکم نهادی