آه ازین دمل که شد از سینهٔ من آشکار
خون چو پیکان میچکد از غنچهٔ پستان مرا
هردم شیری که از پستان مادر خوردهام
قطرهقطره میکشد ایام از پستان مرا
دشمنی چون عشق دارم در قفای خود، ازان
سر برون کرده از روی سپر پیکان مرا