سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۱

ای بت، متاع اهل ریا را چه می کنی

آیینه هست، قبله نما را چه می کنی

ساقی، سپاه زهد و ورع را چو بشکنی

اول بگو که توبه ی ما را چه می کنی

دست ستاره از مدد رزق کوته است

در جذب دانه اهربا را چه می کنی

از رقص چون سپند نخواهی دمی نشست

چون آمدی به میکده، جا را چه می کنی

هر پر ز بال جغد بود گنجنامه ای

ای خانمان خراب، هما را چه می کنی

در عاشقی سلیم، تلاش وفا مکن

داری هزار عیب، وفا را چه می کنی