سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۱

ای سرو همچو سایه دوان در قفای تو

حسرت بهار را به خزان حنای تو

خوبان به دیده بستر راحت فکنده اند

از مخمل دوخوابه ی مژگان برای تو!

ماند به سبحه، بس که پی وعده ی وصال

خوبان گره زدند به بند قبای تو

عمرت دراز باد که خاک مزار ما

دارد دری به خلد ز هر نقش پای تو

همواره طعنه می شنوی از برای من

ای دوست چون سلیم بمیرم برای تو!