سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۱

انجمن شد ز یار آبادان

هست باغ از بهار آبادان

شهر از جلوه اش خراب، ولی

کوچه ی انتظار آبادان

کرد سیرم ز نعمت دیدار

خانه ی روزگار آبادان

از نسیمم زیان رسد، که شده ست

خانه ام از غبار آبادان

ملک دلها خراب گشت سلیم

تا شد این نه حصار آبادان