سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۷

شد موی خضر در طلبت جابه جا سفید

ما را ز موی سر شده تا خار پا سفید

سر رفته است و از سر کویش نمی روم

رحمت برین ثبات قدم، روی ما سفید!

چون شاخ یاسمن ز خرام تو سرو را

بر تن ز شست و شوی عرق شد قبا سفید

ای مشت استخوان چه به جا مانده ای، که شد

در راه انتظار تو چشم هما سفید

پیریم و طفل خنده به تدبیر ما کند

چون صبح، موی ما شده در آسیا سفید!

چشمی سیاه ساخته بودم برو سلیم

از گریه کرد عاقبت آن بی وفا سفید