سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۱

اضطراب شعله را داغم به گلخن می‌دهد

پیچ و تاب رشته را زخمم به سوزن می‌دهد

آسمان را سوخت برق آه من، اینش سزاست

شعله را هرکس که جا در زیر دامن می‌دهد

در دیار ماست از بس بدشگون اسباب کین

هرکه دارد تیر و شمشیری، به دشمن می‌دهد

بس که با تاریکی این خانه عادت کرده‌ام

چشم نگشایم که آن یادی ز روزن می‌دهد

باغبان بر رغم بلبل، از صف نامحرمان

هرکه چشم زاغ دارد ره به گلشن می‌دهد!

معنی تسلیم بر هرکس شود روشن سلیم

همچو شمع از هر نسیمی تن به مردن می‌دهد