سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۸

چشم من ناز توتیا نکشد

غنچه ام منت صبا نکشد

آنچه من می کشم به زیر فلک

دانه در زیر آسیا نکشد

نوبهار است، در چمن زاهد

جام می می کشد، چرا نکشد

از سر کوی او کسی به بهشت

نرود چون قلم که پا نکشد

سر ازان زیر بال خود دارم

که هما منت هما نکشد

رو به بیگانگان سلیم آریم

کآشنا ناز آشنا نکشد