سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲

عمرها رفت و نشد نام زلیخایی بلند

یوسفی کو تا شود در مصر غوغایی بلند

جان فشانی در هوای سروقد او خوش است

خاک اگر بر سر کند کس، باری از جایی بلند

بی نیازی بین که گر صد خلد از پیشم گذشت

گردنم هرگز نشد بهر تماشایی بلند

هر طرف دیوانه ای زنجیر خود را بگسلد

گر چو ماه نو کند ابرو به ایمایی بلند

مردم از سرگشتگی در وادی عشق و نکرد

گردبادی دست از دامان صحرایی بلند

شهرت ار خواهی سلیم از کوی خوبان پا مکش

هر کسی را می شود آوازه از جایی بلند