سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

از مشک چین مگو، که در آن زلف چین پر است

برچین بساط سرمه که چشمش ازین پر است

کردم اشاره ای به تو، عمری شد و هنوز

از برگ گل چو غنچه مرا آستین پر است

آوازه ی جمال تو عالم گرفته است

همچون نگین ز نام تو روی زمین پر است

بر دانه ای که مور برد، رشک می برند

در خرمنی که دامن صد خوشه چین پر است

گرم ملامت است، سلیم آه و ناله چیست

یک دم خموش باش، دل همنشین پر است