سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

مگذر ز دوستی که محبت مبارک است

ترک وفا مکن که حقیقت مبارک است

چندین مباش در پی آزار اهل دل

بشنو ز من سخن که نصیحت مبارک است

ای دل، تب فراق چو گرمت گرفته است

درد دلی بگوی، وصیت مبارک است

مگذر چو گل ز چاک گریبان درین چمن

بر عاشقان لباس مصیبت مبارک است

بر لب ز خامشی ست درین انجمن مرا

مهری که همچو مهر نبوت مبارک است

دریا به جای قطره گهر گیرد از سحاب

در این چه شک سلیم که همت مبارک است