روی نیکوی ترا تندی خو در کار است
در چمن ایمنی از خار سر دیوار است
تارهای کفنم ریشه ی گل شد در خاک
از هوای تو سر تربت من گلزار است
با تو خوش بود طرب، تا تو ز محفل رفتی
جام می بی مزه همچون دهن بیمار است
خنده بر سرو مکن این همه در محفل خویش
جامه ی کوتهش اولی ست که خدمتگار است
باغبان چند به ما منت بیهوده نهد
وعده ی ما و تو ای گل به سر بازار است
از کدورت، به کف اهل صفا، پنداری
برگ سبزی ست، ز بس آینه در زنگار است
از وطن عربده جو را به غریبی بفرست
سیل از کوه به صحرا چو رود، هموار است
هردم آید ز ته چاه دگر فریادش
ناله ی یوسف ما نغمه ی موسیقار است
بس که بی برگ و نوا شد ز خزان باغ، سلیم
باغبان را گل کاغذ به سر دستار است