سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

جهان بر خود مرا واله گرفته ست

مرا خود دل ز شهر و ده گرفته ست

به خاک این چمن، تهمت چه بندم

غبار از خود دلم چون به گرفته ست

کمندم با وجود لاغری ها

همیشه آهوی فربه گرفته ست

نگردد گریه ی مستانه ام کم

که این باران شب شنبه گرفته ست

سلیم از اعتقاد حسن طبع است

که عالم را به خود واله گرفته ست