در دوزخ و بهشت نیاسودهایم ما
هرجا که بودهایم چنین بودهایم ما
ما را به مدعای غمت آفریدهاند
عشق ترا چو جامهٔ فرمودهایم ما
از خصم انتقام به نرمی توان گرفت
بر داغ مدعی نمک سودهایم ما
از گفتگوی ناصح بیگانه سود نیست
پند پدر به عشق چو نشنودهایم ما
ما را همین ز قاتل ما بس بود سلیم
کو اضطراب دارد و آسودهایم ما