تا چند کنی خون دل صاحب نظران را
بر سنگ زنی شیشه ی خونین جگران را
از یاری اختر مطلب کام در افلاک
با سنگ در خانه مزن شیشه گران را
با غارت عشق تو چه از داغ دل آید
از مهر سر کیسه چه غم، کیسه بران را
ما را غم خود نیست، ولی چند توان دید
چون ریگ روان، تشنگی همسفران را
بگذر چو قیامت به سر خاک شهیدان
از خویش خبردار کن این بی خبران را
دل را غم خود بس، که جز آسیب نبیند
بر سینه زند شیشه چو سنگ دگران را
جز عیب سلیم اهل حسد کار ندارند
نبود هنری بهتر ازین بی هنران را