سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

خیزم بروم چو صبر نامحتملست

جان در قدمش کنم که آرام دلست

و اقرار کنم برابر دشمن و دوست

کانکس که مرا بکشت از من بحلست