ما را سپرده است به ساقی حبیب ما
نیکو خلیفه ای ست که دارد ادیب ما
مخمور شوق را می وصل است سازگار
ما خسته ایم و ساقی کوثر طبیب ما
معشوق ماست ساقی گلچهره ای که هست
در عشق او خدا و پیمبر رقیب ما
ناقوس بت پرستی ما زنگ حیدری ست
از شوق اوست در پی گل عندلیب ما
یارب سلیم لعل و گهر را چه می کند
یک پاره ای ز درّ نجف کن نصیب ما