سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰

هشیار سری بُوَد ز سودای تو مست

خوش آن‌که ز روی تو دلش رفت ز دست!

بی‌‌تو همه هیچ نیست در ملک وجود

ور هیچ نباشد، چو تو هستی، همه هست