آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۲

چمن امروز شده از اثر باران خوش

مژده ساقی که بود وقت بمیخواران خوش

گفت رندی که بود دل حرم خاص خدا

کعبه نزدیک شده وقت طلبکاران خوش

زی زلفین تو چشمان ببرند آسان دل

در شب تار بود حالت طراران خوش

سرو زآزادگی خویش ندیده ثمری

بنده شوبنده که شد حال گرفتاران خوش

از شمیم سر زلف تو معطر شده مشک

گر شد از مشک ختن طبله عطاران خوش

ما به تو سرخوش و چشمان تو مستند از می

مست را نیست بجز صحبت خماران خوش

عجبی نیست که دل در خم زلفت نالد

زآنکه در شب نبود حالت بیماران خوش

شمع زد شعله بفانوس بیا پروانه

رفت مانع زمیان روز هواداران خوش

شرح کن قصه از آن زلف دو تا آشفته

تا از این قصه نمایی تو شب یاران خوش