ای شهریار شرق و شه آل ذوالفقار
با شاه ذوالفقار بنام و نبرد یار
بر ذوالفقار و بازوی تو آفرین کند
روز نبرد جان علی شیر ذوالفقار
روح از هوا بحرب علی گفت لافتی
الاعلی چو شد زعلی کشته ذوالحمار
اکنون همان منادی روحست و بر تو جست
کز تست زنده نام حسین بن ذوالفقار
خورشید حمله حشم تو رعیت است
بیش شماره ذره شمار سپاه دار
خورشیدوار نیزه تو نور افکند
جمشیدواران بنشینی بصدر بار
اندر سر حسام تو باشد قرار ملک
وندر نیام نیست حسام ترا قرار
در خدمت رکاب تو گردان لشکرند
با همت تهمتن و زور سفندیار
هریک بگاه حمله چو صرصر مصاف گر
در حمله چون سکندر گرد مصاف وار
زارست کار آنکه بوقت مبارزت
با کمترین غلام تو افتد بکارزار
از شیر رایت تو درافتد بروز حرب
ترس و هراس و بیم بشیران مرغزار
جز در مصاف دشمن تو سیر طعمه نیست
شیر اجل چو تیز کند پنجه بر شکار
هم در میان بیشه زتأثیر عدل تو
آهو بشیر سر کند و بره شیر خوار
پیش سنان نیزه سندان گداز تو
چون عنکبوت خانه بود آهنین حصار
در پیش اژدهای دمان در محاربت
بر تار عنکبوت دو اسبه شوی سوار
در حصن و آهنی بامان باشد آنکه بست
از عنکبوت هیبت تو بر میانش تار
هر دشمنی که کین تو در سینه راز داشت
شد بر زبان خنجر تو رازش آشکار
اندر مصاف رستم دستانی ارچه خصم
چون روزگار حیله و دستان برد بکار
گوئی که در تو گفت امام سخن رشید
ای در مصاف رستم دستان روزگار
آن روزگار خویش بآزادگی گذاشت
کز روزگار بندگیت کرد اختیار
یک ساعت سخای یمین و یسار تو
تا تو یمین خویش ندانستی از یسار
در چشم همیت تو کزو دور چشم بد
سیم حلال بی خطر است و زر عیار
از بسکه خازن تو بزوار زر دهد
باشد چو تنگ زر کف دستش پر از نگار
باد سخاوت تو اگر بر زمین وزد
بر سائلت خزانه قارون کند نثار
آبادتر ولایت توران بعهد تو
کز عدل تست کشور توران بهشت وار
با سرکشان توران آهنگ باده کن
ای باده هوای تو بی زحمت خمار
تا میر مجلس تو بساقی کند خطاب
خیز ای بهشتی و بمن آن جام می بیار
تا آسمان بشکل چو لشکر گهی است گرد
سیارگان چو لشکر و خورشید شهریار
بارند لشکر تو ز سیارگان فزون
بگرفته زین کنار جهان تا بدان کنار
تو شهریاروار چو خورشید آسمان
گسترده نور عدل بهر کشور و دیار
بادا هزار سال بشادی و خرمی
بر هر یک از هزار زیادت شده هزار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.