ای مرا سوخته سودای بتان ته بر ته
غنچه پر خون است از آن شوق دهان ته بر ته
گر زبان باز نکردی ز همش همچو شکر
بسته بودی به همان لعل لبان ته بر ته
در چمن از رخ او پرده برانداخت صبا
هست گل در عرق از خجلت آن ته بر ته
می گلگون به کف آرید که نفعش چون طب
بنوشته است بر اوراق رزان ته بر ته
ای دل اندیشه مکن بر سر کویش ز رقیب
کو پیازست چو بی مغز و میان ته بر ته
چو برآید به سر بام همه خلقان را
شود از حیرت او ورد زبان ته بر ته
سخن صوفی دلسوخته بی حالی نیست
جمله دفتر او را تو بخوان ته بر ته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.