گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صوفی محمد هروی

خاک...

...نیست در سر من

مرا...

...یارست در برابر من

ز عشق...

... چه ضرورست ای برادر من

نهان چگونه کنم...

چون لب خشک است و دیده تر من

نثار خاک قدمهای این...

به هیچ جا نرسد تحفه محقر من

جفای چرخ و فراق ترا و جور رقیب

درین زمان چه کند این دل صنوبر من

چو غیر عشق ندارد درین جهان صوفی

اگر تو صاحب دردی ببین به دفتر من