گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صوفی محمد هروی

از بر آن سرو قد دلنواز

خادمه آورد دگر بار راز

گفت که بر گو ز من او را سلام

بعد سلامش برسان این پیام

من بدهم کام ترا، غم مخوز

پس طمع از لعل لبانم مبر

لیک برو صبر کن و شاد باش

وز غم این آرزو آزاد باش

عاقبت کار تو نیکو شود

گرچه کشیدی تو غم بی عدد