صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۴
آمد رباب کای شوی بی یار و یاورم
افتادهای به خاک چرا خاک بر سرم
ای عمر گو برو اگر این کشته از رباب
ای مرگ گو بیا اگر این است شوهرم
روزی سیهتر از شب ظلمانیام دمید
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۵
دردا و حسرتا و دریغا که شوهرم
در خون و خاک خفته به میدان برابرم
این فتنه ام رسید ز دوران کجا به گوش
این وقعه کی گذشت به اندیشه اندرم
امروز نحس کوکب بختم طلوع یافت
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۶
کاش آن زمان که نهب نمودند لشکرم
دشمن ربوده بود سرم جای زیورم
پرواز سیر و باغ تو را دارم آرزو
وین دامگه نه بال بهجا ماند و نه پرم
بر آتش فراق تو سندان و سنگ بود
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۸
کآیا تو نیستی پدر مهرپرورم
لختی فزون نرفته که رفتی خود از برم
چاکم به دل که زد به تن این زخمها تو را
از تن سرت که کرد جدا خاک بر سرم
دشمن عبث به نعش تو رهبر نشد مرا
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۹
بفکن ز لطف بار دگر سایه برسرم
می کش به روی دست گرم بار دیگرم
کس چون شما یتیم نوازی نمی نمود
بنشین و پاره ای بنشان باز در برم
با دست مرحمت چو یتامای دیگران
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۰
کای میر نامور پدر مهر پرورم
ای مایه ی غم همه کس خاصه مادرم
چون شد که محض خدمت خویش این سفر مرا
با خود نبردی ای شه فردوس محضرم
آخر چه شد که بی کس و مضطر گذاشتی
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۲
بردار ای صبا قدمی سوی مادرم
ساز آگهش درست ز حال برادرم
از مرگ کودکان یتیمش ز تشنگی
از قتل عون و قاسم و عباس و اکبرم
از منع آب و قطع رجا و آرزوی موت
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۳
غلطان به خون و خاک تو را پارهتن دریغ
عریان ستاده بر سر نعش تو من دریغ
مقطوع از برادر و خواهر غریب من
ممنوع از اعانت فرزند و زن دریغ
بالقطع از کشاکش غم کردمی قبا
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۴
کای از غمت برادر با جان برابرم
غربال دور خاک بلا بیخت بر سرم
چون زخمهای خود نگری از ستاره بیش
داغ درون خویش اگر بر تو بشمرم
گفتم رها کنند مگر زین قفس مرا
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۵
کای باب ما مگر نه ز آل پیمبریم
نز خاندان حضرت زهرای اطهریم
گویی کم از یهود و مجوسیم اگرچه ما
ذریهٔ محمد و اولاد حیدریم
رخصت نداد خصم ستیزنده از غرور
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۶
بگشای چشم و قافله را در گذار بین
ما را چو عمر از در خود رهسپار بین
از سینهها خروش به جای جرس شنو
از دیدهها سرشک به جای قطار بین
این بسته را پیاده نگر بر رکاب عیش
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۷
برخیز و وضع حال من از روزگار بین
با صد جهان شکنجه و دردم دچار بین
با آنکه در زمانه خود امروز مرکزم
بیرون در ز دایرهام حلقهوار بین
گه از رضا چو تن به زمین با سکون نگر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۸
کای کشتهٔ جفا سوی ما یک نظر ببین
ما را چو باد زین سر کو پیسپر ببین
بگشای چشم و پردهنشینان قدس را
سیارهسار گرد جهان دربهدر ببین
این کاروان قافلهسالار کشته را
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۴۹
چون عمر خویش قافله را در گذر ببین
از کربلا به کوفه مرا ره سپر ببین
تشویش و اضطراب بهر جان و دل بجوی
تغییر و انقلاب بهر بوم و بر ببین
هر روز و شب به منزل و ره این سفر مرا
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۰
کز هر جفا که رفت و رود برسرم دریغ
کس نیست واقف از دل غم پرورم دریغ
از ما گذشت و رفت و در آغوش خاک خفت
خاکم به سر ز خاک ببین کمترم دریغ
الا به مرگ دامنش از کف ندادمی
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۱
رفتی تو خشک لب ز جهان ای پدر دریغ
ما جوی ها گریسته از چشم تر دریغ
جان داده تشنه کام تو با آنکه بارها
ما را گذشت سیل سرشک از کمر دریغ
گل کردم آستان ترا ز آستین تر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۲
کز کربلا به دیدهٔ خونبار میرویم
وارسته آمدیم و گرفتار میرویم
خفتند همرهان همه پیر و جوان به خاک
با یک اسیر بستهٔ بیمار می رویم
از دولت سر تو برادر به کربلا
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۳
کز نینوا اسیر و گرفتار می رویم
در خیل کوفیان جفاکار می رویم
جمعی چو ما زنان اسیران داغ دار
بی مونس و معین و مددکار می رویم
چون بندگان زنگ به بازار این سفر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۴
دشمن گرفت سخت سخت و منت واگذاشتم
بر خاک ره فکند تنت واگذاشتم
نسپردمت به خاک دریغا که از قصور
غلطان به خاک و خون بدنت واگذاشتم
همراه کاروان بسرآیی ولی چه سود
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۵
نالید آنقدر که زبان از فغان فتاد
یا خود فغان ز بی اثری از زبان فتاد
در رسم این رزیه قلم را بنان شکست
یا خود بنان ز فرط قصور از زبان فتاد
رخت از جهان کشید برون عیش ایمنی
[...]
