گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

غم نیست دلی را که در او جای تو باشد

شادی همه آنجاست که مأوای تو باشد

در خلوت ما غیر تو راه دگران نیست

ور هست همان داعی سودای تو باشد

در دیده کشم میل اگر میل تو بینم

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

دوش از غم تو ما را دانی چگونه سر شد

هر دودم از درون خاست صد شعله ام به سر شد

چون شمع ز آتش دل اشکم همی به رخ ریخت

بگداختم سراپای تا شام من سحر شد

با کس حدیث عشقت ما گفتگو نکردیم

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

هر که زین دور میسر شودش کامی چند

بایدش خورد هم از خون جگرجامی چند

بلبلی در چمن آسوده دمی چند بخواند

کش فراسوده نشد بال و پر از دامی چند

که صباحی دو گذشتش به تمنای نشاط

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

امان نداد جدایی مرا زمانی چند

که التماس کنم از اجل امانی چند

دلا به سینه ی جانان گذر مکن زنهار

که بسته نرخ نگاهی به نقد جانی چند

عمارت دل ویران مجوی از آن که به هیچ

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

فغان که نیست مرا در دهان زبانی چند

که از معانی حسنت کنم بیانی چند

کجا مجال که تا صبح حشر هر نفسی

کنم ز شام فراق تو داستانی چند

غم تو سوخت ریاضم به می چه خواهد ماند

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

ز چاک سینه اگر بر کشم فغانی چند

به یک نفیر بهم بر زنم جهانی چند

سرشک دل نکند تا سرای تن ویران

نهادم از مژه بردیده ناودانی چند

به جان فشانی و سربازیم اشارت کن

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

داشت وجهی که ندادند ترا جانی چند

تا تصور نکنی یکدل و جانانی چند

وقت دل خوش که مرا هر نظر از ظلمت تست

باز در گنج شبستان در بستانی چند

ذوق یک بوسه بهکام من از آن نوش دهان

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

اگر یک چندم از دل برگشایند

از آن بهتر که صد پندم سرایند

به دستی کو مرا پا بست خود ساخت

ندانم دیگرانم چون گشایند

به مرغان اسیر اغرای پرواز

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

عقل اگر حلقه ی زلف زره آسای تو بیند

دین و دل واله و زنجیری سودای تو بیند

کفر و اسلام معلق نگرد بسته به مویی

که بدین دست کس آن سلسله در پای تو بیند

صد چو فرعون نهد گردن تسلیم خدا را

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

چشم معنی نگر عارف اگر روی تو بیند

صنع ایزد همه در صورت نیکوی تو بیند

سلسبیلش چو حمیم آید و فردوس چو نیران

خازن جنت اگر کوثر و مینوی تو بیند

عقد پرویز به دامان گسلد دیده ی گردون

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

به مینو منظری دوشم سری بود

که جنات از جمالش مظهری بود

دل از دستش نیارستم ستادن

که زین مشکل مرا مشکل تری بود

مسلمان زاده ی این مایه بی باک

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

رفت و دل رفت ز ره کز پی آن ماه شود

این رفیقی است که صدمرحله همراه شود

جای پا سر به قدم باز نهم در همه عمر

رهروی را که به رفتار تو از راه شود

رسدش دست به دامان حکیمی بینا

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

هزار کام ز لعل تو یک دقیقه برآید

مرا که هیچ کلیدی گره ز دل نگشاید

جزای حسن عمل پس مرا همان بر و بالا

که بی تو طوبی و فردوس جز غمم نفزاید

ثواب طاعت خویش از خدای جز تو نخواهم

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

ستم گری که جفا کیش اوست دل برباید

ندانم ار به وفا خو کنند چه فتنه نماید

بتی که با همه کین عالمیش عاشق و حیران

خدا نکرده چه خواهد شد ار به مهر گراید

چو عمر رفت و وعیدم به قتل داد دریغا

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

ز خوبان جز تو ای ترک ستمکار

ندیدم دلبری چندین دلازار

جفاهای تو بر ما عکس عادت

کسی نشنیده کز گل بردمد خار

به چهر دلگشا یک راغ سوری

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

ز صد ملک جم این جام خوشتر

صبوحی بی گزاف از شام خوشتر

اگر عمرم رود درگردش جام

بسی از گردش ایام خوشتر

بپیماییم مستان را بطی چند

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹

 

بنگر به تیره روزی من در شمار هجر

نوری فشان ز وصل به شبهای تار هجر

تا چند به زنجیری و با صیقل وصال

ز آیینه ی دلم ننشانی غبار هجر

مرغان به باغ نغمه سراسر خوش از وصول

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

مرا که نیست به جز خون دل شراب دگر

به جز جگر به کف آرم چرا کباب دگر

به سیل ها نشود زرع تشنگان سیراب

مرا به ابر دگر حاجت است وآب دگر

نتافت پنجه شه دست بی حساب ترا

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

مرا نشان نظر باشد از نگار دگر

چرا ورای خیال تو نیست کار دگر

به یادگار تو زخمم به دل رسید و خوشم

که ماند تیر تو درسینه یادگار دگر

به یک خدنگ شکار افکنی که چون تو شنید

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

به پاس عشق مرا هردم از وفای دگر

تلافی از تو نزد سر به جز جفای دگر

مرا به ضربت دیگر بکش چو زخم زدی

عنایتی کن و لازم شمر عطای دگر

به بی وفایی و بد عهدیم سمر کردی

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۰۳