گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

پرورده نهان به مشک و کافور

در شهپر زاغ بیضه نور

دارد مه نو عیان به غبغب

کافور به ساتکین بلور

ماه تو که شرم روی مهر است

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

در کشورم کشید سپه پادشاه باز

در مزرعم نماند اثر از گیاه باز

دور از نظر شدی تو و عمری بود که ما،

داریم دیده در طلبت فرش راه باز

ای نفس شوم شرمی از این کرده های زشت

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

پروانه را ز آتش دلها خبر بپرس

سوز و گداز شمع ز آه سحر بپرس

با مدعی بگوی که از گفتگوی ما،

از لعل یار بگذر و حرفی دگر بپرس

تا مهر اوست در دل ویران من نهان،

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

کسی کز عشق خوبان هیچ نبود صبر و آرامش

بباید ترک سر کردن که ناکامی بود کامش

اگر عاقل بود عاشق نخواهد شد در این وادی،

ز خود بگذشتن و جان دادن است آغاز و انجامش

درآن وادی که عشق خوبرویان آتش افروزد

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

وه چه خوش است گلشن و باد خوش بهاریش

لاله و داغ آتشین، سنبل و بیقراریش

سرو سهی به بوستان یاد قد تو می‌کند

هر نفسی که می‌زند دم ز نوا قناریش

سنبل بی قرار تو می ببرد قرار من

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

آتش زنم ز عشق گر این سان به جان خویش

روشن کنم چو شعله شمع استخوان خویش

گر خون دل ز دیده بریزم بدین نمط

گلشن کنم ز لاله کنار و میان خویش

گر لخت لخت شد جگر و پاره پاره دل

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

هرکه نبود گل نورسته به گلشن چو منش

واله و مست کند نغمه مرغ چمنش

یار مانند بهار آمد و می باید داد

باغبان را خبر از سنبل و سرو سمنش

چه توقع کند از بوسه لعلش گل سرخ

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

آن که حیرانیم افزود ز پا تا به سرش

شد چو مو پیکرم از حسرت موی کمرش

عاشق از لعل لبش یک دو سه بوسی نگرفت

تا نپرورد به لخت دل و خون جگرش

ترسم از رنج بمیرد دل و افسوس خوری

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

آتش زنم ز عشق گر این سان به جان خویش

روشن کنم چو شعله شمع استخوان خویش

گر خون دل ز دیده بریزم بدین نمط

گلشن کنم ز لاله کنار و میان خویش

گر لخت لخت شد جگر و پاره پاره دل

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

خوشا سودای عشق و روزگارش

وز آن خوش تر به جان ما شرارش

دلم در زلف او عمری اسیر است

من آشفته سامان یادگارش

توانم برد چشم ناتوانش

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

بسکه لعل و گهر دیده به دامن دارم

دامن از لعل و گهر، غیرت مخزن دارم

کوهکن باشم و باید بکنم جان در کوه

نه چو پرویز سر رفتن ار من دارم

ره ایمان مرا، چشم سیاهی زد و رفت

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

از نوا کم نکنم، تا نکند آزادم

گر قفس گلشن و گلشن قفس صیادم

آن نهان عشوه، که آوردی و بردی دل من

از تنم جان رود و آن نرود از یادم

رنج دل در طلب راحت جان دولت نیست

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

چه حاجتم بود از جام باده من که مدامم

بود ز هجر بتان اشک دیده، باده و جامم

به شامم ار بنمایند رو چه حاجت صبحم

به صبح ار بگشایند مو چه منّت شامم

که از اشارت ابرو همی کشند به تیغم

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

ای صبا از ره یاری سوی یارم گذری کن

دمی از حال دل غمزده او را خبری کن

کای طبیب دل بیمار، بر خسته خویش آی

بعیادت قدمی نه، به عنایت نظری کن

کف آبی به دل سوخته غمزده ای زن

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

دوش از درم درآمد، آن سرو سیمتن

شادان و خوی فشان و غزلخوان و خنده زن

با رویی، ای بمیرم، تاراج دین و دل

با مویی، ای نباشم، یغمای جان و تن

دلهای خستگانش، اندر شکنج زلف

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

ای بوستان لاله رویت بهار من

بندد نگار از تو بهار ای نگار من

بر من خزان بهشت ز اردیبهشت شد

تا صفحه نگار تو آمد بهار من

دارم دلی مشوش و آشفته چون نسیم

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

خوب دیدیم و نباشد نظری بهتر از این

پدری نیست که آرد پسری بهتر از این

گرچه من میوه فرو ریزم و او سنگ زند

نیست بر نخل وجودم ثمری بهتر از این

سوزد ار بال و پرم، زآتش هجرش شادم

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

بشکست سنگ محنت عشق تو نام من

دردا، که ریخت آب رخ و ننگ و نام من

تا من شدم غلام سگ پاسبان دوست

شد ماه، شمع محفل و کیوان غلام من

یک بوس از آن دو لعل ندارم طمع فزون

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

ای صنم نازنین، ناز تو بر جان من

وِی بتِ مهرآفرین ، کفرِ تو ایمانِ من

گر تو فرستیم زهر، ور تو پسندیم درد،

زهر تو تریاق دل، درد تو درمان من

آتش لعلت که هست، آب حیات رقیب

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

بوسی به من از آن لب و رخسار عطا کن

ضعف دلم از شربت گل قند، دوا کن

تا فتنه بلایی به وجودت نرساند

جان و دل ما را هدف تیر بلا کن

دیری است که رو بر طرف قبله نکردم

[...]

۷ بیت
افسر کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۶۶