جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
دست من تا چو دهانت باشد
کی کمر گرد میانت باشد
چیست مقصود تو از کشتن ما
که همه قصد بجانت باشد
چه شود گر بسلامی ما را
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰
امشب من و غمگسار تا روز
دست من و زلف یار تا روز
خوش باش که بس تفاوتی نیست
از روی تو ای نگار تا روز
آن غالیه دان شور و شیرین
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱
ای ترک بیا و چنگ بنواز
آهنگ بگیر و برکش آواز
چون مست شدی هنوز هم شرم؟
از دست شدم هنوز هم ناز؟
چون چنگ تو زان خمیده پشتم
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
در رخ یار خویشتن خندم
برگل و لاله و سمن خندم
هرگه آن سر و قد خرام کند
بر قد سرو در چمن خندم
گفتم از عشق خون همی گریم
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
طره بخت را بشانه زنم
گر دمی با تو دوستگانه زنم
آنچه من دیده ام ز دست تو دوست
شاید ار خیمه بر کرانه زنم
تا کی این آستین فشاندن تو
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
برداشتیم دل ز امیدی که داشتیم
بر برنداشتیم ز تخمی که کاشتیم
آنخود چه روز بود که در وصل میگذشت
وان خود چه عیش بود که ما میگذاشتیم
آن روزگار رفت که در دولت وصال
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
دست در دامن فلان زدهایم
پشت پا بر همه جهان زدهایم
آبرو زان به باد بر دادیم
کآتش اندر میان جان زدهایم
نیست از ناله هیچ فایده
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
خود بخود خواستم اینعشق علی الله چکنم
محنت من ز من آمد گله زانمه چکنم
نتوان خوردغم ار در ره او کشته شوم
صد هزارند چو من کشته درین ره چکنم
همه دم گوئی از خشم که جانت ببرم
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
هر جور که من ز یار می بینم
از نامه روزگار می بینم
عیشی نه بکام دل همیرانم
رنجی نه باختیار می بینم
خون ریزی وعده های او دیدم
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
از تو یک بوسه همی درخواهم
بده ای دوست که دیگر خواهم
نه خطا گفتم یک بوسه و بس
بیشتر زین به سرت گر خواهم
کس چو من خام طمع نیست که من
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
سخن بی غرض از من بشنو
بر دشمن مشو ایدوست مشو
دشمنان راه بدت آموزند
مشنو هرزه دشمن مشنو
با تو امشب ندبی خواهم باخت
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰
ای زگرد ماه مشگ آویخته
وی بگرد لاله عنبر پیخته
هرکجا عکس جمالت برفتاد
صورت صد یوسفست انگیخته
ای بسا دلهای جان افشان که هست
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
رخ برون از پس نقاب مده
بیش ازین شرم آفتاب مده
خواب خرگوش اگر دهی مارا
جز ازان چشم نیم خواب مده
تشنگان وصال را چو دهی
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹
چه باشد اگر با همه دوستگاری
مرا گوئی ای خسته چون میگذاری
نه با تو وصالی نه از تو سلامی
بنام ایزد الحق چه فرخنده یاری
گهی نوش صرفی گهی زهر نابی
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
تو چه ترکی تو چه ترکی که به رخ فرّ همایی
ز منت شرم نیاید که به من رخ ننمائی
من بیچاره مسکین که به هجر تو اسیرم
تو خودم باز نپرسی که تو چونی و کجائی
چه شکایت کنم از تو که تو خود نیک شناسی
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳
سر ما نیستت فسانه مگوی
سیر گشتی برو بهانه مجوی
تو دگر یار تیز بازاری
واب تو میرود بدیگر جوی
تو گل و لاله وزین معنی
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶
این چه رویست بدین زیبائی
وین چه عشقست بدین رسوائی
گفتی از دست غمم جان نبری
آنچنانست که میفرمائی
چون همه قصد بخون ریختنست
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴
آخر چه کرده ام که شکایت همیکنی
وز ما گله برون ز نهایت همیکنی
زان بیشتر چه کرده ام ایجان که روز و شب
من عذر میکنم تو جنایت همیکنی
گفتی که دوستی به ازین چون کند کسی
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷
مرحبا شادا زهی ای مه درآی
از کجا پرسیم بسم الله در آی
چشم بد از روی خوبت دور باد
سخت زیبا گشته خه خه درآی
روزها شد تا ندیدستم رخت
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸
اگر درد دلم را چاره بودی
چرا صبر از دلم آواره بودی
دلی دارم شکسته ور دل اینست
روا بودی اگر صد پاره بودی
ز عشقت هم بفرسودی اگر نیز
[...]
