مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳ - آموختن وزیر مکر پادشاه را
او وزیری داشت گَبْر و عِشوِه دِه
کو بَر آبْ از مَکر بَر بَستی گِرِه
گفت: تَرسایان پناهِ جان کُنند
دینِ خْوَد را از مَلِک پنهان کنند
کم کُش ایشان را، که کشتنْ سود نیست
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴ - تلبیس وزیر با نصاری
پس بگویم من به سِر نصرانیم
ای خدای رازدان میدانیم
شاه واقف گشت از ایمان من
وز تعصب کرد قصد جان من
خواستم تا دین ز شه پنهان کنم
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵ - قبول کردن نصاری مکر وزیر را
صد هزاران مرد ترسا سوی او
اندکاندک جمع شد در کوی او
او بیان میکرد با ایشان به راز
سِرّ انگلیون و زنّار و نماز
او به ظاهر واعظ اَحکام بود
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را
دل بدو دادند ترسایان تمام
خود چه باشد قوّت تقلیدِ عام
در درون سینه مِهرش کاشتند
نایبِ عیسیش میپنداشتند
او به سِر دجّال یک چشم لعین
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را
گفت لیلی را خلیفه، کان توی؟
کز تو مجنون شد پریشان و غَوی؟
از دگر خوبان تو افزون نیستی!
گفت: خامش، چون تو مجنون نیستی
هر که بیدارست او در خوابتر
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۸ - بیان حسد وزیر
آن وزیرک از حسد بودش نژاد
تا به باطل گوش و بینی باد داد
بر امید آنکِ از نیش حسد
زهر او در جان مسکینان رسد
هر کسی کو از حسد بینی کند
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۹ - فهم کردن حاذقان نصاری مکر وزیر را
هر که صاحبذوق بود، از گفتِ او
لذتی میدید و تلخی جُفت او
نکتهها میگفت او آمیخته
در جُلابِ قند زهری ریخته
ظاهرش میگفت در ره چُست شو
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۰ - پیغام شاه پنهان با وزیر
در میانِ شاه و او پیغامها
شاه را پنهان بدو آرامها
آخرالامر از برای آن مُراد
تا دهد چون خاک ایشان را به باد
پیشِ او بنوشت شه کای مُقبلم
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۱ - بیان دوازده سبط از نصاری
قوم عیسی را بُد اندر دار و گیر
حاکمانْشان دَه امیر و دو امیر
هر فَریقی مَر امیری را تبع
بنده گشته میرِ خود را از طمع
این دَه و این دو امیر و قومشان
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۲ - تخلیط وزیر در احکام انجیل
ساخت طوماری به نام هر یکی
نقش هر طومارْ دیگر مَسلکی
حُکمهای هر یکی نوعی دگر
این خلافِ آن ز پایان تا به سَر
در یکی راهِ ریاضت را و جوع
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۳ - در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه
او ز یک رنگیّ عیسی بو نداشت
وز مزاج خمّ عیسی خو نداشت
جامهٔ صد رنگ از آن خمِّ صفا
ساده و یکرنگ گشتی چون صبا
نیست یکرنگی کزو خیزد ملال
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۴ - بیان خسارت وزیر درین مکر
همچو شه نادان و غافل بد وزیر
پنجه میزد با قدیم ناگزیر
با چنان قادر خدایی کز عدم
صد چو عالم هست گرداند بدم
صد چو عالم در نظر پیدا کند
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم
مکر دیگر آن وزیر از خود ببست
وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست
در مریدان در فکند از شوق، سوز
بود در خلوت چهل پنجاه روز
خلق دیوانه شدند از شوقِ او
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۶ - دفع گفتن وزیر مریدان را
گفت هان ای سُخرگانِ گفت و گو
وعظ و گفتار زبان و گوشْ جو
پنبه اندر گوشِ حِسِّ دون کنید
بندِ حسّ از چشم خود بیرون کنید
پنبهٔ آن گوشِ سِرّ، گوشِ سَرست
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۷ - مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن
جمله گفتند ای حکیمِ رخنهجو
این فریب و این جفا با ما مگو
چارپا را قدر طاقت بارْ نِهْ
بر ضعیفان قدر قوّت کارْ نِهْ
دانهٔ هر مرغ اندازهٔ ویَست
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۸ - جواب گفتن وزیر کی خلوت را نمیشکنم
گفت حجتهای خود کوته کنید
پند را در جان و در دل ره کنید
گر اَمینم، متهم نبوَد امین
گر بگویم آسمان را من زمین
گر کمالم، با کمال اِنکار چیست
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر
جمله گفتند ای وزیر انکار نیست
گفتِ ما چون گفتنِ اغیار نیست
اشکِ دیدهست از فراقِ تو دوان
آهِ آهست از میان جان روان
طفل با دایه نه استیزد ولیک
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۰ - نومید کردن وزیر مریدان را از رفض خلوت
آن وزیر از اندرون آواز داد
کای مریدان از من این معلوم باد
که مرا عیسی چنین پیغام کرد
کز همه یاران و خویشان باش فَرد
روی در دیوار کن تنها نشین
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۱ - ولی عهد ساختن وزیر هر یک امیر را جداجدا
وانگهانی آن امیران را بخواند
یکبیک تنها بهر یک حرف راند
گفت هر یک را بدین عیسوی
نایب حقّ و خلیفهٔ من توی
وان امیران دگر، اتباع تو
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۲ - کشتن وزیر خویشتن را در خلوت
بعد از آن چل روز دیگر در ببست
خویش کشت و از وجود خود برست
چونک خلق از مرگ او آگاه شد
بر سر گورش قیامتگاه شد
خلق چندان جمع شد بر گور او
[...]
