گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۶
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

مرا چون تو یاری غم گسار است

به غم شادم ور افزون از شمار است

الا ای گلستان اهل معنی

که گل های تو با آسیب خار است

به جام از شیر و شهدم گر شرابی است

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

چه بسته ای که به بند وفا گرفتار است

چه رسته ای که گرفتار قید اغیار است

مدان دل آنکه نه از دشنه ی محبت چاک

مخوان تن آنکه نه از تاب عشق بیمار است

بها لبی که ز سر پنجه ی بتی پر خون

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

آن باده که در ملت اسلام حرام است

از دست تو نوشم خود اگر ماه صیام است

کوته نظر ار ماه تمامت به مثل خواند

این نقص بس آنرا که نه از اهل کلام است

طوبی به قدت حیرت و حورا به رخت مات

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

گرچشم تو فتنه زمان است

غم نیست رخت ره امان است

ابروت فراز چشم خون ریز

یا تیغ به دست جاودان است

نی نی غلطم نه تیغ و جادو

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

لبت از بس لطیف و شیرین است

دلت از بس گران و سنگین است

دلت آیات کوه فرهاد است

لبت آفات لعل شیرین است

چون فرازد قد و فروزد چهر

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

سرخوشم با لبت که نوشین است

ای دریغ از دلت که سنگین است

در میان نیست و ز بیان پیداست

این میان نیست نون تنوین است

تیغ ابروی و نافه گیسویت

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

گرچه این فن خلاف آیین است

منت از عارضت برآیین است

کلکم انواع نعت آنچه نگاشت

نزد حسن تو عین تهجین است

ذقن و چهر و چشم و غمزه و زلف

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

سوای دل که به ترک تو مایل افتاده است

کجا قتیل به سودای قاتل افتاده است

گواه صدق و ارادت بس است عاشق را

که پیش دیده ی معشوق بسمل افتاده است

مرا خیال تو خطی به لوح سینه نگاشت

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

اگر مرا سر و جانی بود برای تو هست

هلاک به ز حیاتم اگر رضای تو هست

خدا گواست که شادم به مردن از غم عشق

توگر حضورنداری ولی خدای تو هست

مرا به عمر دراز آنچنان تعلق نیست

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

دفع غم را ساقیا جز جام می تدبیر چیست

غایت تعجیل پیدا موجب تأخیر چیست

دیده ماند انده به دل نزدیک شو هی زود زود

دور ساغر زود خوش رجحان دور و دیر چیست

در ره پیمانه باید باخت ساقی سیم و زر

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

در هجر توام سری به جان نیست

با وصل تویادم از جهان نیست

اشکم به جروح دل گواه است

محتاج به شرح ترجمان نیست

تادر قفس غمت فتادم

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

جز کلبه ی عشاق تو بیت الحزنی نیست

وین فرق که برما گذر از پیرهنی نیست

درباره ی یوسف نکنم عیب زلیخا

پیروز جوانی که کم از پیر زنی نیست

مرد صف مژگان تو باشد مگر آن چشم

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

گرم به قهر کشی با هزار طوع و اطاعت

به خاک پات که سر برندارم از ره اطاعت

به دامنت نگذارم زنند دست شهیدان

گرم خدای به محشر دهد مقام شفاعت

از این طرف همه عجز و نیاز و خشیت و خواری

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

تا نگردم غبار جولانت

برنخیزم ز طرف میدانت

سر ندارم دریغ از آن خم زلف

بازم این گوش را به چوگانت

تا نبوسم کمان و شست ترا

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

با غم عشق تو مرا کار باد

و ز همه کاری دگر انکار باد

هر که ز قید دو جهان باز رست

در خم زلف تو گرفتار باد

دل که طبیبی چو تو دارد به سر

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

مرا خود از سر کوی تو ترسم آب برد

وگرنه گریه من سبقت از سحاب برد

رود به عشوه ی ساقی ز مغز پایه ی هوش

کجا ز دست مرا نشأه شراب برد

شه احتساب نکردت به خون بی گنهان

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

دردا که اشک خون به رخم کشف راز کرد

بازم به کار پرده دری برگ و ساز کرد

طومار غم که دیده ز مردم همی نهفت

برداشت دست از دل و بی پرده باز کرد

واعظ علاج عشق به هجرم حواله داشت

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

خلاف عادت اگر چرخ یاوری می کرد

به خاک کوی توام بخت رهبری می کرد

سری به پای تو چون خاک سودن روزی

شبی ستاره اگر ترک بدسری می کرد

عنایت تو ز حد درگذشت ورنه چه چیز

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

دل ازجراحت تیغم نه آن قدر سوزد

که نوک ناوک غیرت مرا جگر سوزد

توشمع سوزی و من سوزم از حسد که چرا

به بزم عیش توجز من یکی دگر سوزد

به جرم دیده دلم سوخت ز آتش تو بلی

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

کس را چه تمنا که خریدار تو باشد

کش نیست بهایی که به مقدار تو باشد

جان چبود و تن کیست دریغا که متاعی

در دست ندارم که سزاوار تو باشد

آن طالب صورت خبرش نیست ز معنی

[...]

۱۰ بیت
صفایی جندقی
 
 
۱
۲
۳
۴
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۰۳