جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳
یکروز بکوی ما آخر گذرت افتد
برحال من مسکین روزی نظرت افتد
گر هیچ مرا بینی بس گوهر ناسفته
کز نرگس بیمارت بر گلشکرت افتد
گویند برو بنشین در سایه زلف او
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
دلم زدرد تو خون شدترا چه غم دارد
نه عشق تو چو منی در زمانه کم دارد
مرا بعشوه ازین بیش در جوال مکن
که دل چو وعده تو پای در عدم دارد
ز روی خوب تو دانی که بر تواند خورد؟
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
عشق تو تا دست سوی جان نبرد
با دل من دست به پیمان نبرد
تا دل من دل ز جهان برنداشت
نام چو تو دلبر جانان نبرد
دیده همی گرید و گو خون گری
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
هر جور که بر عاشق بیسیم توان کرد
امروز بتم بر من سرگشته چنان کرد
از بس که ستم کرد به من بر چو مرا دید
شرم آمدش از روی من و روی نهان کرد
گفتم که چنان کن که دلم خون شود از غم
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
پشتم ز غم فراق خم دارد
رویم ز سرشک دیده نم دارد
من عشق ترا نهفته چون دارم
کم آب دودیده متهم دارد
در زیر گلیم چون توان زد طبل
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
کسیکه بر همه آفاق دوستاری کرد
ببین که عشق تو در وی چه خرده کاری کرد
بکام دشمن شد دل گناه او همه آنک
بپیش روی تو دعوی دوستاری کرد
مرا از آتش دل رخت صبر سوخته بود
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
نگارم عنبر از مه مینماید
ز سنبل شکل خرگه مینماید
رخ همچون مه او در شب زلف
دل گمگشته را ره مینماید
غلام آن رخم کِش خط دمیدست
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
یاری که بری چو سیم دارد
کوچک دهنی چو میم دارد
گل جامه ز عشق او دریدست
مه دل ز غمش دونیم دارد
نشکیبم ازو که با حدیثش
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
دل را همه آن ز دست برخیزد
کانگه که ز پا نشست برخیزد
از هجر تو دل درآمدست از پای
تا خود بکدام دست برخیزد
کس با تو شبی ز پای ننشیند
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
جورها کآن شوخ دلبر میکند
از دلم هر لحظه سر بر میکند
هر زمانی عشوه دیگر دهد
وین دل سرگشته باور میکند
با مه اندر حسن پهلو میزند
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
خه بنام ایزد آنعارض نیکو نگرید
چشم بد دور ازو آن گل خود رو نگرید
سرو خواهید خرامان گل خندان بسرش؟
آنکه از دور همی آید از انسو نگرید
ناوک غالیه دیدید و کمند مشگین
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
بیتو عیشم سخت ناخوش میرود
صد ستم بر جان غمکش میرود
دل ز باد سرد و آب چشم من
همچو خاکستر بر آتش میرود
روزگار من ز جور زلف تو
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
تا خط تو رخت بیرون میکشد
ناله من سر بگردون میکشد
زلف تو همچون مهندس بررخت
هر زمان شکلی دگرگون میکشد
خاک پایت خیمه بر مه میزند
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
جز غم او مرا که شاد کند
جز فراقش مرا که یاد کند
فرد ماندیم از وی و هجر همی
زخم بر مهره گشاد کند
نرگس مست او ببو العجبی
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
دل چو دم از دلربائی میزند
عافیت را پشت پائی میزند
بازعاشق گشت و معذورست دل
گرچه لاف از بیوفائی میزند
از میان موج خون چون غرقه
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
کارم نه بر مراد دل ریش میرود
روزم همه بکام بد اندیش میرود
با کافران نمیرود اندر دیار روم
آنچ از فراق بر من درویش میرود
دیده نگاه کرد و دل اندر بلا فتاد
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰
دلبرم بر من تحکم میکند
عهدنامه هر زمان گم میکند
می نهد هر ساعتی خاری دگر
پس چو گل در لب تبسم میکند
نرگس بی آب او در دلبری
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
رو که ز عشق تو جز عنا نفزاید
از تو و خوی تو کارکس نگشاید
خود نه حدیثی نه پرسشی نه سلامی
نیک بدیدم من از تو هیچ نیاید
خون دلم میخوری مخور که روانیست
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵
رفت آن کز لبت مرا می بود
وز رخت بوسه ها پیاپی بود
یاد باد آنکه از رخ تو مرا
گل و نرگس شکفته در دی بود
سرو برطرف باغ پیش قدت
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
خنک آنکه معشوقه چون تو دارد
که هرگز بیک بوسه یادش نیارد
وفا از دل تو کسی جوید ایجان
که خواهد که بر آب نقشی نگارد
مده وعده فردا که هجرت سرآن
[...]
