کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸۵ - و قال ایضاً یمدحه
بگویم و نکند رخنه در مسلمانی
تویی که نیست ترا در همه جهان ثانی
کدام پایه در اندیشه نسب شاید کرد
که در مدارج رفعت نه برتر از آنی ؟
بروزگار تو نزدیک شد که برخیزد
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸۶ - وله ایضاً
تنها هرگز نخورد خواجه
در مدّت عمر خویش نانی
نه آنکه برد به خانه مهمان
لیک او باشد طفیل خوانی
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸۷ - وله ایضاً
نانیست درین جهان و آبی
از دیدۀ آدمی نهانی
نه گرسنه دیده روی این سیر
نه تشنه از آن دهد نشانی
اسمیست بمانده بی مسمّا
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸ - و قال ایضآ یمدحه
ای زیاد دهنت در لب جان شیرینی
وی گرفته ز لبت کام جهان شیرینی
شکر است؟آب حیاتست؟ لبست آن؟ جانست؟
خود ندانم که چه چیز است بدان شیرینی
هر کجا چهرۀ تو سفرۀ خوبی گسترد
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸۹ - وله ایضاً
شاعران خوش حریفکان باشند
با من آخر چرا حریف نیی؟
هر که قوّاد لطفکی دارد
چیست موجب که تو لطیف نیی؟
ملحدانرا ظرافتی باشد
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۹۰ - وقال ایضاً فی الموعظة والنصیحة
مرا دلیست ز انواع فکر سودایی
که هیچ گونه رهش نیست سوی دانایی
سرش ز دایره بیرون و پایش از مرکز
چو چرخ مانده معلق ز زیر بالایی
گهی حوالت دادوستد بطبع کند
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱ - وله فی مدیحه و یصف الرّمد
ای آنکه نکرد عقل دانایی
جز خدمت درگهت تمنّایی
وی آنکه ندید ذات پاکت را
گردون هزار دیده همتایی
رای تو چو مهر عالم افروزی
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲ - و قال ایضاً
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا بیش از این شکیبایی
سه شعر رسم بود شاعران طالع را
یکی مدیج و دوم قطعۀ تقاضایی
اگر بداند ثنا و اگر نداد هجا
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۹۳ - وله ایضاً فیه
ای ز دستت آز را سرمایهای
ذکر حاتم با کفت افسانهای
ذات پر معنیّ تو اندر جهان
صورت گنجیست در ویرانهای
آشکارا پیش ذهن و خاطرت
[...]
