گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

چون تاب نیاری که به تو دیده فروزم

آن به که به مژگان ز رخت دیده بدوزم

تنگ آمدی از من مگشا در نظرم روی

بگذار که از آتش شوق تو بسوزم

خواهم چو مه نو ز تو انگشت نما شد

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode