گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۳

 

صد گوش نوم باز شد از راز شنودن

بی بوددهنده نتوان زادن و بودن

استودن تو باد بهار آمد و من باغ

خوش حامله می گردد اجزا ز ستودن

بر همدگر افتادن مستان چه لطیف است

[...]

مولانا
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۶

 

تا چند به عیب من وما چشم‌گشودن

آیینهٔ ما آب شد از شرم نمودن

مانند شرر دانهٔ بیحاصل ما را

نا کاشته دیدند سزاوار درودن

زین بیش که‌کاهیدی از اسباب تعین

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode