گنجور

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

ای کرده متجلی رخت از دیده هر خوب

وی حسن و جمال همه خوبان بتو منسوب

بر صفحه رخساره هر ماه پری روی

حرفی دو سه از دفتر حسنت شده مکتوب

محبوب ز هر روی بجز روی تو نبود

[...]

شمس مغربی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳۷

 

از خون جگر نیست تهی شیشه عاشق چون دیده یعقوب

پیوسته به درد است رگ و ریشه عاشق همچون تن ایوب

گویم به تو امروز اندیشه عاشق از طره محبوب

زاری و زرو زور بود پیشه عاشق یا رحم ز مطلوب

سیدای نسفی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

بودم چون گیاهی بگلستان تو معیوب

گشتم بثنای تو گلی تازه و مرغوب

نگذاشت مرا دست تولای تو مغلوب

مغلوب نگشت آنکه شد از حق بتو منسوب

صفی علیشاه
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

دهر است پر از فتنه و شهر است پرآشوب

از چشم سیه مست تو ای بر همه محبوب

آن کس که همی گفت منم فاتح و غالب

شد با سپه و خیل و حشم عاجز و مغلوب

بس طرفه بناها که بدی جنت شداد

[...]

حاجب شیرازی
 
 
sunny dark_mode