گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰

 

گر هندوی زلفت ز درازی به ره افتاد

زنگی بچهٔ خال تو بر جایگه افتاد

در آرزوی زلف چو زنجیر تو عقلم

دیوانگی آورد و به یک ره ز ره افتاد

چون باد بسی داشت سر زلف تو در سر

[...]

عطار
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱

 

تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد

از یک نگهش دل به بلایی سیه افتاد

من بندهٔ آن خواجه که با مژدهٔ عفوش

هر بنده که بر خواست به فکر گنه افتاد

گردید امید دلم از ذوق فراموش

[...]

فروغی بسطامی
 
 
sunny dark_mode