گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۸ - در مدح خواجه قوام الدین ابونصر محمد گوید

 

امروز یکی خوش سخنی نزد من آمد

کز آمدنش جان دگر در بدن آمد

شیرین سخنی بود چنان چست که گوئی

خایید چو طوطی شکر و در سخن آمد

چشم بد از آن دور که چون آن سخن او

[...]

سید حسن غزنوی
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » دوازدهم

 

آن مطرب خوش نغمهٔ شیرین دهن آمد

جانها همه مستند که آن، جان به من آمد

خندان شده اشکوفه و گل جامه دریده

کز سوی عدم سنبله و یاسمن آمد

جانهای گلستان به دم دی بپریدند

[...]

مولانا
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷

 

جانا به نظر قد تو سرو چمن آمد

شمع رخت آرایش هر انجمن آمد

پیرایه باقوت لیت درج گهر شد

مشاطة گلبرگ رخت یاسمن آمد

بشکست دل پسته خندان ز خجالت

[...]

کمال خجندی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳

 

نوروز علم برزد و گل در چمن آمد

خورشید سفر کرده ی من در وطن آمد

مرغی که ز هجران گلی داشت ملالی

در باغ بنظاره سرو چمن آمد

گل باز رسید از سفر و سرو ز گلگشت

[...]

بابافغانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

هر جا که غمی بر دل غمگین من آمد

مانند غریبی است که دور از وطن آمد

یا رب ز پی اشک که آید به مزارم

شمعی که ندانم ز کدام انجمن آمد

باید ز رقیبان سخنی گفت به ناچار

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

هر غم که جدا از دل غمگین من آمد

مانند غریبی است که دور از وطن آمد

هر خار که در بادیه ی عشق تو سر زد

آبش همه از آبله ی پای من آمد

صد داغ بدلها بنهد روز قیامت

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode