×
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
یاری که رخش قبله صاحبنظران است
چشم و دل مردم به جمالش نگران است
خواهم که ببوسم قدمش نیست مجالم
هر جا که نهم دیده سر تاجوران است
پیداست که از وصل تو حاصل چه توان یافت
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳
عمریست که با او دل مسکین نگران است
ما در غم و او شادی جان دگران است
ای باد مبر خاک کف پاش به هر سو
کان روشنی دیده صاحب نظران است
تا بلبل و گل بافته بویت به گلستان
[...]