گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

روزی که مرا چشم به تو خوش پسر افتد

آن روز همه کار دلم زیر سر افتد

عقلم سر خود گیرد و از پای در آید

صبرم بسر کوی تو از دست برافتد

بر خلق زسرگشته هجران خبر افتد

[...]

سید حسن غزنوی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲

 

گر پرده ز خورشید جمال تو برافتد

گل جامه قبا کرده ز پرده به در افتد

چون چشم چمن چهرهٔ گلرنگ تو بیند

خون از دهن غنچه ز تشویر برافتد

بشکافت تنم غمزهٔ تو گرچه چو مویی است

[...]

عطار
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

باشد که ز رخسار ترا پرده برافتد

تا بیخبران را سخن عشق در افتد

افتاد سرشک از نظر و خوار شد آری

این است سرانجام کسی کز نظر افتد

برپای تو سر می نهم و اشک بر آن است

[...]

خیالی بخارایی
 
 
sunny dark_mode