گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

سد خانهٔ دین سوخت به هر رهگذر از تو

کافر نکند آنچه تو کردی ، حذر از تو

بی رحم کسی شرح جگر خوردن من پرس

پیکان جفا چند خورم بر جگر از تو

آنکس که برآورد مرا از چو تو نخلی

[...]

وحشی بافقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۶

 

ای یار سفر کرده نیاید خبر از تو

یوسف نرسد نامه به سوی پدر از تو

ای کاش که خون گردی و از دیده برآیی

ای دل که دود دیده من دربه‌در از تو

ای آه مگر خواسته‌ای از دل زارم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode